به قامت تو و عهدم که راست است و درست
از آن به راه غمت شاد می روم که مرا
بدین طریق روان کرد عشق روز نخست
ز سالکان ره عشق بر سر کویت
که پا نهاد که از آبروی دست نشست؟
بدین خوشم که ز باران اشک و تخم وفا
مرا ز مزرع دل جز گیاه مهر نرست
خیالیا همه عمرت به جست و جوی گذشت
که هرگز آن مه بی مهر خاطر تو نجست
خیالی بخارایی