نکردم جز به زلف یار پیوند

نکردم جز به زلف یار پیوند
که نتوان کرد خود را بی رسن بند
چه شرین کرد طوطی کز سر شوق
لبت را دید و بگذشت از سرقند
سگت را بی وفا گفتم عفاالله
گناه از بنده و عفو از خداوند
مرو چون سیل اشک از دیده هر دم
که خون کردی دلم را ای جگر بند
دل غمگین به بویی از تو خوشنود
خیالی با خیالی از تو خرسند
خیالی بخارایی
Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *