گهی که جانب آن زلف خم به خم بینیم

گهی که جانب آن زلف خم به خم بینیم
هرآنچه بر سر ما آید از ستم بینیم
به غم بساز دلا چون قرار ما این بود
که هرچه از طرف او رسد به هم بینیم
چه نسبت است به ابروی تو مهِ نو را
نه مردمی ست که او را به چشم کم بینیم
دلم که رفت ز شهر وجود بی دهنت
به بوی تو مگرش باز در عدم بینیم
به پای بوس تو دارد سری خیالی و نیست
امید کز تو همه عمر این قدم بینیم
خیالی بخارایی
Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *