هرچه دارم به جمالت که همه در نظر است
نزد رندان نظر باز غبار قدمت
توتیایی ست که در دست نسیم سحر است
مهر و ماهت نتوان گفت که همچون مه و مهر
دیگری هست ولی روی تو چیزی دگر است
سر گذشتم سگ کوی تو نکو می داند
که ز فریاد منش شب همه شب دردسر است
کمترین قدرشناس تو خیالی ست ولی
نیست قدری چو سگان، پیش تواش این قدر است
خیالی بخارایی