وز سرو قدت فتنه به عالم علَمی یافت
اکنون دل و نقش دهن تنگ تو کز وی
بسیار طلب کرد نشانیّ و نمی یافت
دل پیش قدت سرو سرافراز چمن را
از شیوهٔ صاحب قدمی بی قدمی یافت
آزرده چنانم که ز حال دل ریشم
هرکس که شد آگه به حقیقت المی یافت
ای نی به تو گرم است دگر جان خیالی
کز نالهٔ دلسوز تو بیچاره دمی یافت
خیالی بخارایی