عفو فرما که تو را نیز صوابی باشد
اگر از گریهٔ غم آن بَرَد چشم مرا
هیچ غم نیست گرش پیش تو آبی باشد
پردهٔ ما بدرد فکر جنون تا که تو را
بر مه از سلسلهٔ مشگ نقابی باشد
گر نباشد خبر از محنت دوران چه عجب
سر خوشی را که به کف جام شرابی باشد
ای خیالی به خیالی شده ای قانع و آن
هم به شرطی ست که در چشم تو خوابی باشد
خیالی بخارایی