هم ز خدا خودی طلب هم ز خودی خدا طلب
از خلش کرشمه ئی کار نمی شود تمام
عقل و دل و نگاه را جلوه جدا جدا طلب
عشق بسر کشیدن است شیشه کائنات را
جام جهان نما مجو دست جهان گشا طلب
راهروانبرهنه پا راه تمام خار زار
تا به مقام خود رسی راحله از رضا طلب
چون بکمال میرسد فقر دلیل خسروی است
مسند کیقباد را در ته بوریا طلب
پیش نگر که زندگی راه بعالمی
از سر آنچه بود و رفت در گذر انتها طلب
ضربت روزگار اگر ناله چو نی دهد تو را
بادهٔ من ز کف بنه چاره ز مومیا طلب
حضرت علامه محمد اقبال رح