کس ندیدم مثل آن بدر منیر
من نه واقف بود می ای دوستان
دل مرا دزدید برد آن بینظیر
بیقرارم سوز در جانم رسید
و هُو عالم بالیقین ما فی الضمیر
در فراقش سوزم ، آرامی نماند
مانده ام حیران چو اصحاب السعیر
یار در غم عشق تو نالد بسی
باید او را سخت ای جانان بگیر