اندوهِ بیشمارِ دوصد ساله ام، ببین!

اندوهِ بیشمارِ دوصد ساله ام، ببین!
چنگم، زِ زخمه هایِ تو در ناله ام، ببین!

نی نوبهار مانده مرا نی تموز و فصل
دی ماهِ بس غریبهٔ پر لاله ام، ببین!

بردند قندِ پارسی ام را هزار سوی
من تک مسافرِ سویِ بنگاله ام، ببین!

در رویِ سرزمینِ پر از زخم و درد و خون
افسرده گیِ باغِ پس از ژاله ام، ببین!

مثلِ ستونِ کاخِ زمین لرزه خورده ای
بر فرشِ آرزویِ خودم تاله ام، ببین!

طعنه چه می زنی که مرا شکوه در دلست
مردِ غریبِ عشق تو و واله ام، ببین!

محمد اسحق فایز

۱۳ عقرب ۱۴۰۰
کابل

Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *