این بوی زلف کیست که جان می دهد به من

این بوی زلف کیست که جان می دهد به من
سایه(هوشنگ ابتهاج)

“این بویِ زلفِ کیست که جان می دهد…” مرا
این زخمِ دل، چگونه فغان می دهد مرا؟

نورِ نگاهِ کیست که بر دل نشسته است
کاین گونه درد و سوز و زبان می دهد مرا

من، کشته ای تماشهٔ دیدارِ کیستم
کاو از حضورِ خویش نشان می دهد مرا

ای جان کجاستی که تلالویِ رویِ تو
هر لحظه در من از تو گمان می دهد مرا

در چاهِ کابل از چه بترسم، که عشق، عشق،
مثلِ شغاد، تیر و کمان می دهد مرا

گرچه غریبِ غربتِ این آشیانه ام
او، تاج و تخت و فرِکیان می دهد مرا

وقتی که دلخوشم به هوایِ تو گمشده
غوغا نمی کنم که زیان می دهد مرا

پیری، اگر چه رخنه نموده به جان و تن
نیرویِ عشق، فصل و زمان می دهد مرا

محمد اسحق فایز

۱۳ سرطان ۱۴۰۰
کابل

Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *