ای گلِ رویِ صبحگه، پاکی و خوش نماستی

ای گلِ رویِ صبحگه، پاکی و خوش نماستی
در نفسِ امیدِ من، روشنیِ خداستی

دیر مکن درین افق، پای برون بکش برآ
منتظرم نمان دگر، بندِ چه و چراستی؟

خانهٔ جان قدم گهت، دیدهٔ من نظرگهت
صاحبمی گمان مکن، بی در و بی سراستی

از تو چو جان گرفته ام، نام و نشان گرفته ام
این و هم آن گرفته ام، نایِ مرا نواستی

دستِ مرا رها مکن، پیش تر آ دغا مکن
جلوه نما در انجمن:”جلوهٔ بی دغاستی!”

ساعد از آستین بکش، شانه برهنه کن، ببین
آینه ها سروده اند:”گوهرِ با صفاستی!”

ذهنِ مرا غزل بده، کامِ مرا عسل بده
باش که باورت کنم، شاعرِ لحظه هاستی

قافیه را ز لب بده، از دو انارِ چون ردیف –
– بندِ مغازلت فکن، ای که تو عشقِ ماستی

محمد اسحق فایز

۲۵ جدی ۱۳۹۹
کابل

Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *