صد بارمن گریخته ام از درونِ خویش

صد بارمن گریخته ام از درونِ خویش
از بس که دیده ام جدلِ سرخِ گرگ و میش

او می کَشد مرا که مرو زین بساطِ درد
من می کَشم خودم که نمانم فتاده بیش

آن گرگ بس دریده مرا در منازعه
حتی حضورِ عاطفه ام گشته ریش ریش

سودایِ توست مانده، ستاده کنارِ من
زآغازِ این جدالِ نفس گیر تا همیش

من مسلمم و او شده اعدایِ بت پرست
میدانِ این تنازعِ ما رنگ و دین و کیش

ای یارِ جسم و جان! بِکشم زین سرایِ درد
مگذار در شرار بسوزد دلِ پریش

محمد اسحق فایز

۲۱ حمل ۱۴۰۰
کابل

Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *