ای سرزمین خسته در اندوه بی‌کسی!

ای سرزمین خسته در اندوه بی‌کسی!
ای بی‌قرار!
ای موج رنج در دل دریای انتظار!
لب تشنه در مسیر حقیقت همیشه‌دم
خاک از دوچشم سرخ خطر نوش می‌کنم
ای کوه غصه‌های ملون به جانِ جان!
با این‌همه شکستن پی‌درپی‌‌ام مگر
بار غم غریب تو بر دوش می‌کنم
ای سرزمین من!
پایانه‌ی قطار پریشانی جهان
ای ایرج عزیز!
درد تو جوش می‌زند هر لحظه در دلم
بی‌تو چه‌گویم ای سر بی‌تن که کیستم؟
فرزند پاسدار غرور تو نیستم
شرمنده‌ام
اما قسم به غایت پرواز حسرتت
در جنب بی‌قرار تو ای خاستگاه مهر!
یک‌رنگ و سربلند و غریبانه زیستم
با این‌همه
چون دیگران که در پی یک لقمه نان چرب
از صبح تا به شام
پشت درِ سخیف‌ترین غاصبان قرن
فریاد می‌زدند
آن‌سان حقیر و بسته و نازل نزیستم…

هلال فرشیدورد

Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *