در این وطن!
در این وطن که نام دیگرش کفن.
هزار آفرین به زن، هزار آفرین به زن
تو ای زن ای صدای جان،
صدای سرخ و جاودان،
بخوان ترا خدا بخوان
به این ترانه دَم بِدم
الا زن ای شکوه ما، صدای ما_ گلوی ما، امید و آبروی ما_ امید و آبروی ما
بلند شو بیا بیا
بیا تو ای حضور ما
بکش صدا بخوان “بیا”
و ما همه ترا صدا، صدا صدا صدا صدا….
بخوان ترا خدا بخوان!
در این وطن
در این دیار گورکَن که نیست جز غم و لجن
تو گل زدی خزان دمید
هجوم این و آن رسید
وَ ابرها فغان کشید
چه گویم آخ خواهرم!
الا زن ای شکوه ما، صدای ما_ گلوی ما، امید و آبروی ما_ امید و آبروی ما
بلند شو بیا بیا
بیا تو ای حضور ما
بکش صدا بخوان “بیا”
و ما همه ترا صدا، صدا صدا صدا صدا…
بخوان ترا خدا بخوان!
در این زمین
در این غروبِ پرغمین که شب نشسته در کمین
تگرگ و باد را ببین،
نهان اجل در آستین،
تو در میان خشم و کین
مکن سکوت مادرم
الا زن ای شکوه ما، صدای ما_ گلوی ما، امید و آبروی ما_ امید و آبروی ما
بلند شو بیا بیا
بیا تو ای حضور ما
بکش صدا بخوان “بیا”
و ما همه ترا صدا، صدا صدا صدا صدا…
بخوان ترا خدا بخوان!
در این زمان
در این زمان جانزیان، از این مکان زنکشان
تو در فلاخن زبان
گذار سنگ سرکفان
وَ بر دهان ابلههان
بزن بزن میار کم
الا زن ای شکوه ما، صدای ما_ گلوی ما، امید و آبروی ما_ امید و آبروی ما
بلند شو بیا بیا
بیا تو ای حضور ما
بکش صدا بخوان “بیا”
وَ ما همه ترا صدا، صدا صدا صدا صدا…
بخوان ترا خدا بخوان!
بخوان ترا خدا بخوان!
بخوان ترا خدا بخوان…
هلال فرشیدورد