برف می‌بارد

برف می‌بارد
سال‌روز سرگذشتِ تلخِ تاریخ است
یادِ بازآوردِ دردآلوده‌‌روزانِ سیاه سرگذشتِ روزهای سرد
برف می‌بارد
هرطرف پا می‌گذارم برف
من گرفتارم، گرفتارِ حضور قله‌های برف و گرمای برودت‌های سردرسرد
شانه‌ام از بار اندوهان دیوآسای سرما سخت می‌لرزد
برف
م
ی
ر
ق
ص
د
خانه‌ام غیر از صدای چک‌چک‌ِ برف‌آبه‌ها و هق‌هقِ نوباوه¬گانِ نیمه‌جان
از هیچ‌ سرشار است

برف می‌بارد
در شبیخون سپاه برف می‌آید یکی آواز و می‌پرسد که فردا چیست؟
در‌ آن دم کودکی سودایی‌ام از گشنه¬گی‌ سر می‌دهد فریادِ‌ مادر نان! مادر نان! مادر ‌نان!
منِ گریان، از فریاد مادرنانِ او، دریافتم، دریافتم، دریافتم
که فردا
بره‌ای افتاده در چنگال‌های گله‌های گرگ‌های آشنا با سگ گرفتار است

برف می‌بارد
آخ ای دنیا، جهان ـ مردم!
ای دهن‌ها تان پر از فریاد
اما باد
مرگ می‌بارد
ما گرفتاریم
در دهانِ سرخِ اکوان مصیبت‌ها
خراسان سخت مصلوب است و آن‌سو آسمان صدآسمان آسوده¬گی از ما بدهکار است

شعری از مجموعه‌شعر “خورشيد خنک‌خورده”

تهران: اسفند 1401

Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *