خراسانم، سراپا سرخ
سراپا تلخ
سراپا درد
سراپا زرد میتابد
چه بیکس در کنشهای پلیدِ فتنهبرپایان ویرانگر
خراسان عزیز من،
چو کوه هردم فرو میلغزد از روزش
تو پنداری که در همباوری باسنجههای مرگ
سوارِ بارهی خمپارهها و خون
به گرد خانهی خورشید
زمان وارونه میتازد
و گویی وای!
جهان، بر قامتِ بیساز شب آیینه میسازد.
هلال فرشیدورد
یکشنبه۱۴۰۰/۱۲/۲۲
تهران