خشمِ‌ خاموشِ‌خطاپوشِ خروشم چه‌کنم؟

خشمِ‌ خاموشِ‌خطاپوشِ خروشم چه‌کنم؟
بازتابِ غم‌ِ فرداست به دوشم چه‌کنم؟

پای‌بست شرف از غیر ندارد طلبی
دردم از زور به بالاست ننوشم چه‌کنم؟

غنچه همبسترِ خاکسترِ کاج است دریغ!
دیده از دیدنِ این روز نپوشم چه‌کنم؟

دل به فریاد به فریاد به فریاد زدم!
جنبشِ باورِ دریاست به گوشم چه‌کنم؟

بس‌که در پویشِ له‌گشتن ما چانه‌زدی
بهر نابودی‌ات ای مرگ، نکوشم چه‌کنم؟

در دلِ داغ‌ترین دشت، چنان چشمه‌ی سرد
ناگهان سرزدم از خویش، نجوشم چه‌کنم؟

هلال فرشیدورد

Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *