با زندهگی تفاهمِ سوی تو میکنم
دیوانهوار، ای حرمِ پاک، در خیال!
لب را کلیدِ قفلِ گلوی تو میکنم
با هرچه دیده دیده ترا دیده دیده را
پیوسته وقفِ دیدن روی تو میکنم
این بالزن کبوتر بیآشیانه را
در بندِ حلقه حلقهی موی تو میکنم
دریای بیکرانهی خیزابهخیز دل
آرام و رام، برکهی قوی تو میکنم
ای خوشترین شمیمِ حیاتِ بشر (…)
در نازِ گُل روایتِ بوی تو میکنم
…
سرگرم کارهای نفسگیر و بیوطن
تا «تیرماه» «تیاری» «توی» تو میکنم
هلال فرشیدورد