سر از خواب خطا برداشتم، بازآمدم سویت
در آن گاهی که با دلبستگان آسمان یکجا به شب پدرود میگفتم
ترا ای “برتر از اندیشهها”در کهکشان جان خود فریاد میکردم:
اهورای من ای آهنگ، ای تصمیم، ای همت!
در این امروز بیآزرمِ فردامرده در میهن!
که با اکوانِ اندوهِ وقاحت سخت در جنگم
مرا از هرنیازی جز نیاز دستِ خود آسودهخاطر کن که دلتنگم…
هلال فرشیدورد