هوای عید با خود بوی غم می آورد تینا!
مرا بی شعر در ذهنت مجسم کن نمی خندی؟
تو وقتی نیستی این مرد کم می آورد تینا!
شب ِ بی شعر، چای ِ سرد، عید ِ تلخ، راه ِ دور
بدِ تقدیر دارد پشت هم می آورد تینا!
به جانِ تو ملالی نیست غیر از: “نیستی پیشم”
و این که غصه فکر دم به دم می آورد تینا!
کجای زندگی لنگ است وقتی من نمیخوانم!؟
جهان چیزی مگر بی شعر کم می آورد تینا؟
تو را مشغول بودم قوری چینی خودش را کشت
دوباره زهر جای چای دم می آورد تینا!
مهدی فرجی