دلایدلخوانِ حیرت، با دَف و تنبور مشغولیم
کدامین ذره را میلِ تَعالی نیست؟ پس ما هم
به فهمِ فیضِ دود از حُفرهی وافور مشغولیم!
نه! پایانی ندارد بادِ استغنای ربّانی
به دفنِ مُردگانِ شهر نیشابور مشغولیم
بجز خُسران و نومیدی، ندارد زندگی عیدی
چه فرقی میکند مختار یا مجبور؟ مشغولیم
شبی هرچند تاریک است اما صبح نزدیک است
و با این وِرد، از گهوارهها تا گور مشغولیم
تَهِ دینهای موروثی، یقینهای سیاسی بود
برای ما که اَلمأمور و اَلمعذور… مشغولیم
کسی جان در نخواهد برد از این زندگی آخر
دریغا ما به ممکنهای نامقدور مشغولیم…
عبدالحمید ضیایی