این غفلتِ مشهور به تقویمِ جَلالی
هرجا بِگُریزم، غمِ تو زودتر آنجاست
از گریه پُرم، ای همهجا، جایِ تو خالی!
هرگز شده دریا برَوَد دیدنِ رودی؟
دیدار من و عشق؟ چه بیهودهخیالی!
جز توتِ لبان تو ـ که آن نیز حرام است ـ
در باغ خداوند، ندیدیم حلالی!
ای هرگزِ نومید! در این دایرهی وَهم
شوقِ سفری کو؟ چه سقوطی؟ چه کمالی؟
خوب است همه چیز و بهکاماست شب و روز
ای مرگ! به جز دوریِ تو نیست ملالی
این قافیه بازیّ و گرفتاریِ الفاظ
ما را به کجا میبرَد این بی پر و بالی…
عبدالحمید ضیایی