بیدار کن مرا وسطِ فریاد
باید قبول کرد جز آغوشت
چیزی مرا نجات نخواهد داد
جادوم کن در این شبِ معمولی
تبدیل کن مرا به دری بسته
در من زنیست منتظر خورشید
که خستهاست… مثل خودت خسته
تبدیل کن مرا به اتاقی گرد
جایی بدون گوشهنشینیها
من ساکن کدام جهانم که
بیگانهام میان زمینیها
محکم بگیر این زن تنها را
که دستهاش توی هوا ول شد
تبدیل کن به قایق وارونه
که بیخیال دیدن ساحل شد
تبدیل کن مرا به مسیری که
بمبی در انتهاش زمینگیر است
باید عبور کرد از این وحشت
دیگر برای دور زدن دیر است
آب از سرم گذشته، ببین! غرقم!
حل کن میان چشم ترم غم را
تو نقطههای روشن یک عشقی
خاموش کن چراغ اتاقم را
با من قدم بزن شب مطلق را
ای چشمهات مثل دو تا فانوس
ای آخرین امید به بیداری
لبهام را ببوس در این کابوس
فاطمه اختصاری