همین غروبِ بُغ ‌کرده‌ی زانویِ غم بغل ‌گرفته‌ی جمعه

همین غروبِ بُغ ‌کرده‌ی زانویِ غم بغل ‌گرفته‌ی جمعه
می‌توانست صبحِ علی‌الطلوع شنبه‌ای باشد
که از ترس دیر رسیدن
ناگهان از خواب پریدم،
دیگر اما
برای هیچ‌کاری دیر نمی‌شود
می‌توانم سال‌ها بخوابم و
هر ساعتی از روز خواستم بیدار شوم و
غروب جمعه را تماشا کنم.

لیلا کردبچه

Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *