حلقه در گوشِ درِ کعبهی آهیم، بیا
دوریات بندِ غم افکند به پای دلِ مست
مست بودیم، پشیمان ز گناهیم؛ بیا
بی تو، مهتاب پریشان شد و گلها خشکید
دل غماندود چو شبهای سیاهیم، بیا
میتراود ز لبِ کوزهی شب، آبِ سکوت
ما به یاد تو به شب غرق نگاهیم، بیا
زندگی، چوبهی دار و همه آویختگان
طالبِ صحبتِ آن مهرگیاهیم، بیا
“شمس” خاموش شد از دوریات ای دور قمر!
گرچه با یاد تو در حضرت ماهیم، بیا…
شمس لنگرودی