کسی لگد زده از توو به پوست شکمم
مرا به حبس بینداز توی آغوشت
که منحرف شده ام از خودم… که متّهمم…
.
دوباره حامله ام… از کدام زن یا مرد؟!
دوباره ناخن هایم شکسته و خونی ست
که من کثیفترین فکرهای ممنوعم
اگر که عشق در این شهر، غیرقانونی ست!
بگیر لب هایم را به تیزی دندان
مکم بزن که تنم از تنت کبود شود
به من برقص، در این لحظه ی فراموشی
که زندگی سیگاری ست تا که دود شود
دوباره حامله ام… جز تو از همه بیزار
تهوّعی که در این حال لعنتی دارم
کسی ست در شکمم… منتظر… تب آلوده
به جای بچّه ی تو، بمب ساعتی دارم!
تمام خاطره ها درهمند و نامربوط
تجاوزی ست گروهی به روحم و بدنم
منم که می دوم از خود به سمت بیداری
که می خورم خود را تا که جیغ را نزنم
صلیب می کشم از اعتقادها، از هیچ
که من شکستن چوبم که گریه ی میخم!
نگاه می کنم از خود به سمت آیینه
که خنده دارترین اتّفاق تاریخم
دوباره حامله ام از هزارها آدم
دوباره حامله ام از هزارها تحقیر
از ابتدای بشر گفته اند محکومم
که روی لوح نخستین نوشته است: بمیر!
که شوق رابطه ام با گیاه، با اجسام
که شوق سیبترم از بهشت تکراری
که شوق نقّاشی توی غارهای سیاه
که شوق گفتنِ نه! در هزارها آری
تنم پر از عصیان است، روح من عصیان
که دوست داشتنِ قبل و بعدِ فاصله ام
نوشتنِ شعرم در جهان اسم و عدد
به قرص هات بگو که دوباره حامله ام…
.
سید مهدی موسوی