تو در مسافت بارانی

تو در مسافت بارانی
و غم درشکه‌ای از اشک است
و اشک شیهه کوتاهی

من و تو آخورمان مرگ است
از این درشکه بیا پایین
تو نیز شیهه بکش گاهی

زمین گرد چه می‌خواهد
به جز به گرد تو چرخیدن
سپس به سوی تو غلتیدن

سپس به پای تو افتادن
توان این همه در من نیست
مرا ببخش اگر ماهی

آهای بینی سربالا
از این درشکه بیا پایین
به من بچسب همین الان

مرا ببوس همین حالا
که زندگی دو سه نخ کام است
و عمر سرفه کوتاهی

همیشه هرگزم از نیلی
همیشه قرمزم از سیلی
و گاهی از همه قرمزتر

و گاهی از همه هرگزتر
مرا ببخش اگر هرگز
مرا ببخش اگر گاهی

منم که لک لک غمگینی
به روی دودکشت هستم
منم که ماهی دریا

بلند موی مشت هستم
منم که طعمه قلابم
مرا شکار کن ‌ای ماهی

منم شکار شکارم کن
سپس ببوس و بچرخانم
سپس بچرخ و ببوسانم

سپس چه کار، چه کارم کن
چه کار، هرچه تو می‌خواهی است
بخواه آن چه که می‌خواهی

من و تو اول مان آه است
اگر که آخرمان مرگ است
من و تو خواهرمان آه است

اگر برادرمان مرگ است
عجول باش اگر مرگی
عمیق باش اگر آهی

رسول حرف زدن با من
برای مومن اندوهم
تو سرپناه‌ترین غاری

امام گوش به من دادن
برای راز نگهداری
تو سر به مهر‌ترین چاهی

بتاز گله اکسیژن
و راه مالرویی چیزی
به سمت پنجره پیدا کن

هوای حبس نفس‌گیر است
بتاخت قفل مرا وا کن
بتاز‌ای که پر از راهی

منی که از تو نمی‌افتم
به اسب تشنگی‌ات گفتم
در این مسافت طولانی

تو در شفاعت بارانی
و غم درشکه‌ای از ابر است
و ابر شیهه کوتاهی…

حسین صفا

Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *