که در مقابل من برپاست؟
که گفته است که این بن بست ،
تصور من از این دنیاست؟
تصورم نه تویی دیگر ،
نه چون گذشته گذاری در
گذشته های خودم دارد –
گذشته ای که تو را می خواست-
کسی اگر چه در این تصویر ،
تو را ندیده ، به هر تقدیر
هنوز خواستنت خوب است ،
و دوست داشتنت زیباست…
سقوط می کنم از جایی
به ارتفاع معمایی
سؤال ، پاسخ بی رحمی ست ،
اگر جوابِ اگر اماست
سؤالِ آدم تو خالی ،
جوابِ آدم تو خالی ست
ومن چقدر تهی هستم ،
چقدر بی کسی ام تنهاست!
نجات یافته احساسِ ،
به گِل نشسته ی من آیا؟
دل شکسته ی من آیا
به پا دوباره نخواهد خاست؟
پکی عمیق زد وآنگاه ،
نگاه کرد به عکسی که
نه بر حضور تو می افزود ،
نه از جراحت او می کاست
نه رو به روی من امکانی ست ،
نه مانده پشت سرم چیزی
نمانده از اثرم چیزی ،
دلم چه بی خبر از دنیاست
دلم نه پاکت سیگار است ،
نه عکس توست ، نه دیوار است
نه این جراحت بسیار است ،
نه آن گذشته ی جانفرساست
فرو گذار جنونم را ،
و زخم های درونم را…
به خود گذار ، یقین دارم ،
جذامخانه ی من اینجاست
صبوری ام به ستوه آمد ،
کجا به مرگ می انجامد؟
به من اشاره نکن “آنجا” ،
به من بگو که کجا آنجاست
نگاه کرد به دیواری ،
که روی زندگی اش می ریخت
پکی عمیق نزد آنگاه ،
و از مقابل خود برخاست
حسین صفا