سر برآورده است ماهى تازه از پيراهنش

سر برآورده است ماهى تازه از پيراهنش
تا كشم بر ماه آهى تازه از پيراهنش
.
دكمه ى پيراهنش باز اشتباهى باز شد
سر زده باز اشتباهى تازه از پيراهنش
.
سر زده باز اشتباه و باز زندانى شده
يوسفى ديگر به چاهى تازه از پيراهنش
.
راه راه است آن، من اما شاهراه اش مى كنم
مى كشم بر سينه راهى تازه از پيراهنش
.
هر چه مى چينم گل اش را تا نچيند ديگرى
باز مى رويد گياهى تازه از پيراهنش
.
روسرى پنداشتم پيراهنش را باد گفت
بر سرش رفته كلاهى تازه از پيراهنش
.
جا دهيد اى جمع خوبان خيابانى كه من
عشق هستم، بى پناهى تازه از پيراهنش
.
ايرج على نژاد
Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *