حالم چه مرگش است که هربار بدترم؟

حالم چه مرگش است که هربار بدترم؟
انگار ایستاده جهان در برابرم

من خسته‌ام درست؛ ولی منصفانه نیست-
که پیش چشم‌های شما کم بیاورم

هر شام هم‌‌ برای رسیدن به خانه‌ام
باید که از کلافه‌ترین روز بگذرم

ای خواب بد! تو این‌همه می‌بینی‌ام که چه؟
ای درد لعنتی! تو چه می‌خواهی از سرم؟

جان را گذاشته به بساط قمار تو
معلوم نیست آخرش از تو چه می‌برم

از خود چقدر فاصله‌ام بیشتر شده
آواره‌ام شبیه غزل‌های آخرم

ارچند گفته‌اند که: |این نیز بگذرد|
اما چه‌گونه می‌گذرد، آه دل‌برم؟!

علی فرامن

Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *