در خیابان های مزدحم
در میان هزاران عابر
سر گردان می گردم
تا عطر تن ات را دو باره بشنوم
در میان بوق های گوش خراش ماشین ها
در میان صدا های پست و بلند دست فروشان
به دنبالت چقدر دویدم !!!!
تا می ایستی
نفسم می ایستد
فریادم در گلو بغض می شود
صدایم به گوشت نمی رسد
دستم تا فاصله هیچ
به دستت می رسید
چراغ قرمز شد
من ماندم
تو رفتی
قلبم را گذاشتم خون آلود
کنار دست فروشان
جای میوه از بهار
جا مانده
فریاد زدم
عاقله قریشی