سپاس اى دوست !

سپاس اى دوست !
از آن گل لبخند
كه بر لبان ترك خورده ام كاشتى
و گرد هاى از اندوه و درد را
همه را
ز روى شانه هاى خم و خسته من
چه خوب تكاندى !
تو آن فرشته خوبى !
كه وقتى رو كنى به هر درى
كه آن بسته است
به هر جهت كه نگاه مى ميكنى
بن بست است
به دست هاى نوازشگر تو هر ديوار
بشكسته است

سپاس اى دوست !
كه آن قدر تحملم كردى
تا دوباره برخيزم
و در مسيرى كه فرجام آن بلندى هاست
دوباره گام نهىم
سپاس اى دوست !
كه از عشق گفتى
از سهراب خواندى
چه صميمانه دستم را گرفتى
زير باران بردى
من چشم هايم را شستم
زير باران رفتم
زندگى را تازه ديدم
وه كه
زندگى باعشق چه زيباست !

عاقله قریشی

Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *