وقتی روی لبانم چراغ های گنگ
حرف میزنند
عبور سگ های بیگانه
مرا تصرف میکند
آنقدر که با چراغ ها چُرت میزنم
به خاک سپردن
پنجره های بسته ی تان را
یک روز مثل لباسهایت
دست شیطنت باد می افتم
و آنقدر تکان میخورم
تا هوایت از سرم بیرون بیفتد
و دیگر
شاعر نباشم!
عارف بسام