این خانه پُر از زندهگیِ فاجعهبار است
“دربست” گشودیم دَرِ بستهی این بوم
حالا اَتَنِ بوم و بلا غیرِ مهار است
عمریست که یخبسته رگ و ریشهی این خاک
این باغِ زمستانزده محتاج بهار است
ما گَلّهی گُنگیم و شبانان کر و کور اند
مرگ آمده؛ گُرگی شده و مستِ شکار است
این قصه دروغ است که از جنگ رهیدیم
این گفتهی مفت است که هنگام گذار است
با این همه میهن! پُرم از روزنِ امید
هرچند که فردای درخشانِ تو تار است
صادق عصیان