حس و حالم بدهی، شور و شرارم باشی
گِردِ خود گَردِشِ همواره ندارد سودی
چرخِ پیوسته همان خوش که مدارم باشی
شاد و شیرین شود این زندهگیِ تلخ و تباه
از سَرِ لطف اگر قند و قرارم باشی
من به وابستهگی و خواستنت معترفم
تو هم انکار نکردی که دُچارم باشی
تو بهاری و برازندهگی ات، بسیار است
کافی است اینکه گُلِ سُرخِ مزارم باشی
صادق عصیان