فرض کن پنجره‌‌ ام، رُخ به رُخ‌ ات وا شده ‌ام

فرض کن پنجره‌‌ ام، رُخ به رُخ‌ ات “وا” شده ‌ام
یا دَرِ خانه‌ی عشقم که تماشا شده ‌ام
فرض کن ساعت و آیینه و گل‌دانی و میز
هرچه در دَور و برت هست مهیّا، شده‌ ام
فرض کن چلّه و چوری و گلوبندِ تو‌ام
یا که پیراهن و پاپوشِ تو زیبا، شده‌ ام
فرض کن«کمره» و «لپتاپ» و کتاب وقلم‌ ات
یا که گل‌‌های سرِ میزِ تو تنها شده ‌ام
کوچه‌باغی که از آن قصدِ گذشتن داری
سنگ‌فرشی که در آن باز نهی پا، شده ‌ام
عشقه‌پیچانِ زمستان‌زده‌یی بودم و حال
در هوایت هیجانی و شگوفا شده ‌ام
فرض کن پشتِ درِ دفترِ کارِ تو کسی
انتظار است، منِ گُم‌شده پیدا شده ‌ام

صادق عصیان

Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *