از حال رفته، از نفس افتاده زندهگی
نبضش ضعیف میزند و دَم نمیزند
از شور و شوق؛ از جَرَس افتاده زندهگی
گردیده مات و منگ و زمینگیر و منفعل
در چنگ و چنبرِ چه کس افتاده زندهگی؟!
در جادهیی که میشد از آن شادمان گذشت
ماشین مرگ پیش و پس افتاده زندهگی
اوقاتِ تلخِ خلق که شیرین نمیشود
در دوغِ تُرشِ هر مگس افتاده زندهگی
حیف و هدر شد آنچه که با عشق کاشتیم
در شورهزارِ خار و خس افتاده زندهگی
در دامِ دیو، در تَلهی لاشخوارها
چشمانتظارِ دادرس افتاده زندهگی
صادق عصیان