عنایتی به من و تیرهگیِ این تن کن
ببین چقدر پراکنده و پریشانم
بیا و چارهی آشفتهحالیِ من کن
رُمان خاطرههای ورق ورق شده را
دوباره گِردِ هم آور، ز نو مدَوَّن کن
دوباره با نفسِ سبزِ زندگی برگرد
درختِ سوخته را لایقِ شگفتن کن
بیا و باغِ به آتش کشیدهی خود را
پُر از طراوتِ باران و عطرِ سوسن کن
صادق عصیان
شعری از کتابِ “مثلِ احوالِ جهان”