بعد از تکان‌دهنده‌ترین روزهای سال

بعد از تکان‌دهنده‌ترین روزهای سال
شاعر دوباره یافته در زنده‌گی مجال
باید به خود بیاید و احیا شود ز نو
با روحِ پاره پاره و با قلبِ پای‌مال
شاید به ساده‌گی نتواند که پا شود
سرخورده‌گی‌ست مشکلِ این نعشِ لهِ و لال
هی رژه می‌روند غم‌انگیزها مدام
در چارراهِ خاطره‌هایش به یک روال
جز آهِ سینه‌سوز نیاورده با خودش
از زادگاه سوخته در کوره‌ی جدال
درگیرِ درد و دوریِ جامانده‌گان شده‌ست
تا چشم بازکرده پس از نقل و انتقال
گیچ است از آن‌چه بر سرِ آن سرزمین گذشت
از ذلت و رذالتِ یک مشت بدسگال
میهن به پرتگاهِ تباهی سقوط کرد
از دستِ چند هرزه و مزدور و آشغال
قربانیِ فریبِ فرومایه‌گان شدیم
– رجاله های پست و فرورفته در زوال
ما را دچارِ سوگ و سیاهی و یاس کرد
فرجامِ تلخِ بازیِ دنیای خوش‌خیال
آخر نبود لایقِ این‌گونه سرنوشت
آن خاکِ پاکِ مانده به چنگال ابتذال

صادق عصیان

Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *