این روزهای تلخ مجالم نمی‌دهند

این روزهای تلخ مجالم نمی‌دهند
تا طوطیِ غزل بِچَرَد از لبِ تو قند
شیرین شود دهانِ سم‌آلودِ واژه‌ها
در وصفِ چشم‌های عسل‌گونت ارجمند!
شعری که با خیالِ تو گُل‌ می‌کند خوش است
با حس و حالِ تازه و مضمونِ دل‌پسند
اما ببخش! شاعر نا لایق‌ات هنوز
کاری نکرده در خورِ آن قامتِ بلند
با آنکه در هوای تو جان‌ کَند سال‌ها
‌اما به هیچ حال و خیال از تو دل نکَند
در گیرودارِ بیم و بلا گُم شدیم ما
لعنت به ناگزیریِ دنیای پُر ز گند
مارا به مرگ و مویه و ماتم دچار کرد
نفرین به روزگارِ پُر از فتنه و گزند…
پس، گرچه شاد بودنِ ما مشکل است، یار!
از روی مصلحت به رُخِ زنده‌گی بخند

صادق عصیان

Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *