از یکنگاه ساده، معما شروع شد
شاید که ناگهانی و شاید قلندری
شبهای شاعرانه چه زیبا شروع شد
در لابلای شعر سرودن برای تو
جان بین واژه آمد و معنا شروع شد
یک چشم، رنگ آبی مایل به قهوهای
هوش از سرم پرید و رویا شروع شد
اهل جنون معامله با درد میکنند
بعد از بهار فصل مدارا شروع شد
تا آمدم نتیجه بگیرم خیال را
هی وعدههای بیخود فردا شروع شد
یک امتداد تا به ابد تلخ پیشروست
آغاز فصل گرم به سرما شروع شد
هرچند بد تمام شد اما قبول کن
دلبستگی به مهر تو زیبا شروع شد
من با شراب چشم تو سر مست میشوم
آغاز اعتیاد به حاشا شروع شد
راشد جلا کاکر