طالب درد فغان از الم او نکند
کیست در خور که رسد دوست بفریاد دلش
آنکه فریاد ز جور و ستم او نکند
هر که خورسند نباشد به جفاهای حبیب
ناسپاسیست که شکر نعم او نکند
چشم زاهد نشود پاک ز خود بینی خویش
تا چو با سرمه ز خاک قدم او نکند
پارسا پشت فراغت چه نه بر محراب
گر کند تکیه چرا بر کرم او نکند
شربت درد تو هر تشنه که نوشید دمی
التفاتی بمسیحا و دم او نکند
تا بگرد در تو طوف کنان است کمال
هوس کعبه و یاد حرم او نکند
کمال خجندی