خاطر آنجاست که آن جان جهان می باشد
خوش بود دل نگرانی بچنان دلبندی
که بدین کس دل او هم نگران می باشد
گر شدم عاشق و میخواره مرا عیب مکن
پیر من کاین همه در طبع جوان می باشد
هر کجا می گذرم عاشق و رندم خوانند
عاشق آری همه جانی به نشان می باشد
تا نسوزی نشود شمع دلت نورانی
شمع را روشنی خاطر از آن می باشد
همه شهر بگفتند و گفتند خلاف
که فلانرا طمع وصل فلان می باشد
از غم هجر میندیش کمالا چندین
که فلک گاه چنین گاه چنان می باشد
کمال خجندی