که آوردی هوای زلف آن ماه
چه سود از ناله شبها که جانان
ز حال دردمندان نیست آگاه
در آن حضرت اگر چه راه آن نیست
که باشم من ز نزدیکان درگاه
ولی عبیی چنان نبود ز درویش
که دارد آرزوی صحبت شاه
من از اهل طریقت بودم اول
چو رفتارت به دیدم رفتم از راه
مرا زاهد ز شبخیزان شمارد
من و او راد صبح استغفر الله
تو جان خواه از کمال ای راحت جان
که او را در غمت این است دلخواه
کمال خجندی