ما بی تو به دل بر نزدیم آب صبوری
هر چند که دور از تو چو فرهاد فتادیم
چون سنگدلان دل ننهادیم به دوری
دانم نخوری غم ز هلاک من رنجور
در ماتم بلبل ننشیند گل سوری
تا با توام از روضه نیندیشم و از حور
هر جا نونی آن روضه خلدست و تو حوری
صوفی اگرت روی در آن غمزه و ابروست
پیوسته به محرابی و در عین حضوری
خوبان که به چشم همه محبوب نمایند
ایشان همه چشمند که بینند و تو نوری
گر بی تو صبور است کمال این گنهی نیست
این نکته ضروریست که صبرست ضروری
کمال خجندی