من ز جانان به جان گریخته‌ام

من ز جانان به جان گریخته‌ام
وز جفای جهان گریخته‌ام
آفرین بر گریزپایی من
کز غم این و آن گریخته‌ام
خلق در خانه‌ام کجا یابند
که من از خان و مان گریخته‌ام
بر درش دیده‌ام رقیبان را
چون گدا از سگان گریخته‌ام
گفت: از من گریخت نتوانی
گفتمش من از آن گریخته‌ام
بنده هرگز گریخت ز آزادی
از در او من آن گریخته‌ام
گر تو ناگه گریختی ز کمال
من از او هر زمان گریخته‌ام
کمال خجندی
Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *