دیده ام کی جوش رنگ ارغوان دارد عقیق
نی ز شهرت برگ عیش از جهان دارد عقیق
در فسردن نی بهار و نی خزان دارد عقیق
بر خود از ساز شکفتنکیگمان دارد عقیق
درخور نامت تبسم در دهان دارد عقیق
صفحه ای آیینه را موج هنر جوهر نماست
حیرت نازک خیالان تار شمع مدعاست
در خور اظهار شوخی ها شکست رنگهاست
عیب ما رنگین خیالان معنی باریک ماست
عرض نقصان تا دهد از رگ زبان دارد عقیق
کس ندیده در جهان از نام عزت اعتبار
در گل اظهار غیر از رنگ حیرت اعتبار
در سراب دهر نتوان گشت راحت اعتبار
بسکه بی آب است این صحرای شهرت اعتبار
روز و شب نقش نگین زیر زبان دارد عقیق
گلفروش از موج خون ماست باغ روزگار
میتوان کرد از شکست رنگ ها سیر بهار
هست گلزار جنون را داغ دل ها لاله زار
بیجگر خوردن میسر نیست پاس اعتبار
آبرو در موج خون دل نهان دارد عقیق
جوهر دانش نشان بی تمیزان بوده است
دل مرا آیینه دان بی تمیزان بوده است
دیده حیران دکان بی تمیزان بوده است
سادگی دارالامان بی تمیزان بوده است
حلقه های دام را خاتم گمان دارد عقیق
از سراب وهم تا باشد اثر دندان فشار
شبنم آبی در هوای چشم تر دندان فشار
بر دل خود از طمع همچون گهر دندان فشار
حرص هر جا غالب افتد بر جگر دندان فشار
در هجوم تشنگی ها امتحان دارد عقیق
هر دلی اینجا به قدر بیخودی یاس حاصل است
هر که بینی درخور آزادگی پا در گل است
موج نقش زندگی چون صبح خط باطل است
هر کسی تا خاک گردیدن به رنگی بسمل است
خون رنگی در فسردن ها روان دارد عقیق
از فلک افغان حذر نبود به عاجز مشربان
رنگ ما آسوده است از رنج تاراج خزان
ضر صر گیتی ندارد کار ما خونین دلان
نیست بیدل کاوش ایام بر دل خستگان
در شکست خود همان خط امان دارد عقیق
نویسنده: میر هوتک خان پوپل زایی افغان
به کوشش: فهیم هنرور
عشق آباد، ترکمنستان
برای ویبسایت شعرستان