شکست گل کند از رنگ من بیرون غرض
نمی شود دل من محرم فنون غرض
مباد آنکه شوم عاقبت زبون غرض
مباد دامن کس گیرم از فسون غرض
کف امید حنا بسته ام به خون غرض
دلم صحیفه ای نقش مثال استغناست
سرم طلسم ظهور خیال استغناست
هوس ز مشرب من در کمال استغناست
فضای شش جهتم پایمال استغناست
هنوز در خم زنجیرم از جنون غرض
نیم به بحر ظهور هوس به هیچ حساب
عدم کنم گل اگر افگنم ز چهره نقاب
ز خود تهی شدم ام رنگ حیرتم دریاب
ز بحر بهرهٔ سیری نبرد چشم حباب
پریست منفعل از کاسهٔ نگون غرض
سپند مجمر ایام بودن آسان نیست
شرار خرمن آرام بودن آسان نیست
هوس ستمکش و ناکام بودن آسان نیست
حریف تیشهٔ ابرام بودن آسان نیست
حذر کنید ز فرهاد آن ستون غرض
بغیر عاجزی افغان ثمر نداشته ام
جز آه در دل و خون جگر نداشته ام
سوای پشت قدم من نظر نداشته ام
به روی کس مژه از شرم بر نداشتهایم
مباد بیدل ما اینقدر زبون غرض
نویسنده: میر هوتک خان پوپل زایی افغان
به کوشش: فهیم هنرور
عشق آباد، ترکمنستان
برای ویبسایت شعرستان