شدم ز هستی خود مایل سراب غلط
گرفته غفلت دل راه نا صواب غلط
درین صحیفه نباشد به هیچ باب غلط
نبود نقطهای از علم این کتاب غلط
شعور ناقص ما کرد انتخاب غلط
شراب حسرت ایام رش بس نخوری
شکر ز محفل آفاق چون مگس نخوری
ز دهر بازی افسوس هیچ کس نخوری
فریب زندگی از شوخی نفس نخوری
که تیغ را نکند کس به موج آب غلط
در عشق سود و زیان را کسی چه دریابد
ظهور درد فغان را کسی چه دریابد
جفای دور زمان را کسی چه دریابد
رموز وضع جهان را کسی چه دریابد
که خلق کور سوادست و این کتاب غلط
بود ز رشته ای هستی اسیر آفت فرع
گشد به وضع نفس چند روح تهمت فرع
درستی است به انجام ترک صحبت فرع
رجوع اصل خطا میبرد ز طینت فرع
گرفتن است ز سر چون شود حساب غلط
به یاد زلف تو کار من آنقدر آشفت
ز خود چو برق شرار من آنقدر آشفت
شکست رنگ بهار من آنقدر آشفت
جهان ز جوش غبار من آنقدر آشفت
که راه خانهٔ خود کرد آفتاب غلط
به هجر حال پریشان چه آبرو دارد
غریب بی سرو سامان چه آبرو دارد
جدا ز صحبت تو جان چه آبرو دارد
بیرون دایره مرکز چه آبرو دارد
نبست عشق سرم را به آن رکاب غلط
بیا که شعله ای فانوس شام تار منی
انیس خاطر زار امیدوار منی
نمود ترک خیال رقیب یار منی
به خواب دیدمت امشب که در کنار منی
اگر غلط نکنی نیست حکم خواب غلط
فگنده ایم چو افغان نظر به هر خس و خار
ز رنگ رنگ نچیدیم و از بهار بهار
ز برق برق ندیدیم و از شرار شرار
ز خاک خاک ندیدیم و از غبار غبار
نکرد فطرت بیدل به هیچ باب غلط
نویسنده: میر هوتک خان پوپل زایی افغان
به کوشش: فهیم هنرور
عشق آباد، ترکمنستان
برای ویبسایت شعرستان