نگاه اوست آهوی که ننموده کسی رامش – مخمس میر هوتک خان پوپل زایی افغان بر غزل حضرت ابوالمعانی بیدل رح

نگاه اوست آهوی که ننموده کسی رامش – مخمس میر هوتک خان پوپل زایی افغان بر غزل حضرت ابوالمعانی بیدل رح

نگاه اوست آهوی که ننموده کسی رامش
هوس مشکل که آرد از فسون عشق در دامش
ز شوخی نقش در خاطر نبندد جوهر نامش
چه دریابد کسی رنگ ادای چشم خود کامش
نهان تر از رگ خوابست موج باده در جامش

غمش در خاطرم نا خوانده مهمانست می ترسم
چراغ محفل این خانه ویرانست می ترسم
وفایش ساکن معموره ای جانست می ترسم
خیال او مقیم چشم حیرانست می ترسم
که آسیبی رساند جنبش مژگان بر اندامش

ز چشم سحر سازش رنگ آفت را تماشا کن
نظر بر جلوه اش افگن قیامت را تماشا کن
ز سر تا پای او موج لطافت را تماشا کن
ز نخل آن قد دلجو نزاکت را تماشا کن
که خم گردیده شاخ ابرو از بهر دو بادامش

نشد وحشت مرا اندر هوای مهرش از دل کم
به افسون تماشایش هوس داده ز خویشم رم
نگردیدم تمنا دلفریب سیر بستان هم
به ذوق شوخی آنج جلوه چون آیینه ای شبنم
نگاهی نیست در چشمم که حیرانی کند رامش

جمال او گل باغ تماشای که می گردد
به دل پرسی لبش یارب مسیحای که می گردد
تکلم گلفروش موج صهبای که می گردد
تبسم ساغر صبح تمنای که می گردد
اگر ساقی بصد دست دعا بردارد از شامش

سزد گر صبح بختم در خیال او به خود نازد
فروغش ظلمتم را مطلع الانوار می سازد
چو شبنم حیرت از دل در هوایش رنگ ها بازد
اگر در خانه ای آیینه حسنش پرتو اندازد
چو جوهر لمعه خورشید جوشد از در و بامش

زیارت کردن آن آستان از بس ادب دارد
دلم صد رنگ عرض شور سودا وقف لب دارد
هوس چندین بیابان عیش در دراه طلب دارد
طواف خاک کویش آنقدر جهد طرب دارد
که رنگ و بوی گل در غنچه ها بندند احرامش

ندارد شام صبح دیده ای امیدوار من
نشد در نیستی از کف عنان اختیار من
شکستن گل نکرده حسرت از رنگ بهار من
نگرد اندست اوراق تمنا انتظار من
هنوز این چشم قربانی مقشر نیست بادامش

ز درد انتظار افغان به جز منت نمی داند
نشاط و عیش را غیر از غم و کلفت نمی داند
به دهر آسودگی دل داده ای الفت نمی داند
مریض عشق بیدل در جهان راحت نمی داند
که همچون موج رم آخر کفن می گردد آرامش

نویسنده: میر هوتک خان پوپل زایی افغان
به کوشش: فهیم هنرور
عشق آباد، ترکمنستان
برای ویبسایت شعرستان

Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *